آن مرد قرار ملاقات با دوست دختر خود را در نزدیکترین پارک قرار داد ، اما بعد از آن تماس گرفت و گفت که او کمی دیر می شود. دخترک تازه به محل ملاقات نزدیک شده بود و شروع به آمدن به خانه نکرد اما تصمیم گرفت منتظر پسر بچه باشد. اگر شانس پیش آمده بود ، کودک تلفن همراه خود را در خانه فراموش کرده بود و حتی نمی توانست به نزدیکترین اتاق غذاخوری برود. پسر او را پیدا نمی کند. کودک واقعاً می خواست به توالت برود ، سعی کرد در این باره فکر نکند ، از یک طرف به طرف دیگر قدم برد. اما با گذشت زمان متوجه شدم که عکسهای سکسی کس وکون دیگر قدرت تحمل وجود ندارد و زیبایی نمی تواند از بین برود. دوست پسرش قرار بود بیاید. دختر یک دستمال بیرون کشید ، خنجر زد و شروع به نوشتن کرد ، با وجود اینکه در کف دستش قابل مشاهده بود و احتمالاً بیش از ده ها چشم می توانست آنچه را که انجام می داد را مشاهده کند.