جان مردی بود که در ازای رابطه جنسی با مالیات درآمد. یک بمب خارج از مرکز در ساعاتی از شهر که بمباران می شود ، مسیحی لعنتی ، چیزهای کثیف را با دوربین فیلمبرداری کرد و سپس توسط دو بیدمشک مرطوب خیس نشست و اطلاعات ناخوشایند را به صاحب مشاغل منتقل کرد. وی در مورد ناسازگاری موقعیتش شیطنت کرد ، اما کار خود را آنقدر خوب دانست که توانست تاکسی مورد علاقه خود را در عکس کیر در کس وکون خیابان پیدا کند. لیستی از نام تجاری شکم که در سالن نشسته بود بلافاصله داخل یک شلخته حیرت زده شد که در عوض شروع به کشیدن کرد. چیزهای ارزان قیمت شروع به کثیف شدن کردند ، اما یک سختکوش سابق بلافاصله آن را در محل قرار داد و قول داد فیلم های ناعادلانه ای را برای پخش در اینترنت ارسال کند. روسپی که در گوشه ای پیچیده شده بود چاره ای جز سرگرمی با یک بلوک چوبی سرسخت نداشت تا خودش را با غرور سرگرم کند. راننده چشمان آبی در آن زمان هنوز نمی دانست که تمام فیلم های ضبط شده ، به غیر از نوشتن کارت حافظه ، هنوز در یک سرویس ابری که با نام جان ثبت شده است بارگذاری می شود.