در دست سادیست متخلف ، اسما لی ، دختری دارد که تجربه لزبین نخواهد داشت. زندانی که در یک قفس چوبی نشسته بود ، توهم امنیت را داشت ، اما تنها تا لحظه ای که ملاقات برق دچار کیرکوس خارجی شوک الکتریکی شد. دندانها بطور غیر ارادی چسبیده بودند ، اما بند شلوار پلاستیکی به تنهایی اجازه نمی دهد آنها را ببندند. انگشتان میله ها را به طرز وحشیانه می چسباندند ، موجی از وحشت ذهن برده فقیر را برانگیخت. بعد از اولین الکتریسیته ، آلبی رایدز آماده لیسیدن واژن و بوسه کلیه بانوی خانم بود ، در صورتی که فقط خانم راضی باشد. بدن خال کوبی شخص لرزید و غازهای غاز با نقاشی ها دویدند ، زیرا صدای دستگاه ارتعاش درگیر هیچ تاثیری دیگر بر روان نمی گذارد. اما این دشوارترین لحظه شناخت نخواهد بود ، زیرا یک عاشق استراپون اسباب بازی میان وعده غلیظ فالی خود را ترک می کند.