اولیا و کتیا در همان عكس سكسي از كون خوابگاه زندگی می کنند. دقیقاً مثل سریوزا و ویتالی. اولیا از نظر فلسفی خیلی خوب نبود و سیروزا به دیدن او در اتاق آمد و برای دختران لحظات عدم درک را توضیح داد. سرژا مدتها عاشق اولیا بود و همین بود که به دنبال کمک به او بود. Seryozha بهترین شلوار خود را پر نکرد و کاندوم پر کرد ، دانست که شاید فلسفه را نمی توان به یک چیز محدود کرد. سرژا راست می گفت. بعد از کمی تلاش برای این موضوع ، مشخص شد که صورت اولا به چهره سرگئی بسیار نزدیک است ، او به آرامی او را در آغوش گرفت و او را بوسید. اولیا جواب داد. نوازنده اولگا ، Seryozha شروع به بیرون کشیدن همه چیز از او کرد. در همان لحظه ، هم اتاقی اولی کتیا به اتاق بازگشت. او در لباس زیر زنانه جدید بود و تصمیم به نشان دادن آن به اولیا و سیروزی. آنها او را دعوت کردند تا به آنها بپیوندد. کاتیا با خوشحالی موافقت کرد. دختران با هم شروع به معاشقه کردند ، اولیا کتیا را بوسید. با شنیدن زنی که از پشت دیوار ناله می کند ، ویتالی تصمیم گرفت برای نوری به پسران برود. وقتی این چهار مرد جمع شدند دخترها جلوی پسران زانو زدند و با اشتیاق شروع به ضربات زدند. پسران در بدهی باقی نمانده اند - و آنقدر رابطه جنسی داشتند که دختران در آن زمان نمی توانستند روی پای خود بایستند.