در خانه بازرگانان مرفه ، باخانالیا اتفاق می افتد: همسر از همسر به معشوق می رود ، دختر دانش آموز دائماً خودارضایی می کند و پدر ناگهان تصمیم می گیرد که رابطه جنسی بدون انزال از درون ، محارم نخواهد شد و به همین دلیل به فرزند محبوب خود آسیب نمی رساند. دختر دوست ندارد مراقب باشد ، برخلاف مادر ترسو که مراقبت می کند در صورت طلاق نیمی از دارایی خود را از دست ندهد و در غیاب اجداد ، در اطراف قلعه قدم بزند و در استمناء آشکار مقصر باشد. یک روز ، پدرش زودتر از آنچه غیر از این فایده ای ندارد به خانه باز می گردد و پیشنهادی را ارائه می دهد که یک آب نبات کمی هیجان زده نمی تواند آن را امتناع کند - داستان کس پشمالو دست کمکی خود را دراز کند ، انگشتانش را به عمق رحم فشار دهد ، لیس یک شکاف نگران ، لیز خوردن روی نخود شیرین کلیتوریس خود را بگیرد. یک دانشجوی نخبه دانشگاهی دختران که یک بار از دختران درباره رابطه جنسی دهان شنیده بود ، حتی با یک لزبین محلی نیز تمرین می کرد ، اما به اندازه یک پدر ماهر به زبان خودش شگفت آور نبود. یک زن با قهوه ای اجازه می دهد تا در هر موقعیتی از خودش استفاده شود ، به خصوص دوست دارد سرطان بخورد ، به امید اینکه یک بار یا حداقل در زمان سکس شدن لب به لب مقعد بخورد ، اما تاکنون فقط باید عشق را از خروس پدر روی صورت خود گرفت.