یک کارآگاه از یک منطقه همجوار در یک روستای دور افتاده ظاهر شد. مرد بالغ در راه قدم های جنایتکار را که چند ماه از او پیروی کرده بود ، دنبال کرد. این سفر او را به خانه ای در جنگل منتقل کرد که یک دختر زیبا روسی آنتانتا شاکتی در آن زندگی می کرد. یک غریبه بی رحمانه مهمتر به معشوقه نزدیک شد و از او سؤالاتی پیش گرفت و سعی در کنترل خود داشت ، زیرا یک زن فوق العاده اغوا کننده ، موهای قهوه ای با پاهای بلند ، که اکثراً برهنه بودند ، آرام در مقابل او نشسته بود. مقصر برادرش جیمز بود که در زیرزمین خانه از پلیس مخفی شد. کارآگاه می توانست از دو طریق به عشق عزیز فکر کند ، و سپس او را به عنوان همدست به زندان برد و فراری را پوشش داد. زیبایی آنتانا شاکتی در وضعیتی ناخوشایند قرار داشت ، که مایل به تعادل آزادی و حبس برای بقیه روزهایش نبود و جایگزینی برادرش به معنای از بین بردن ارزشهای خانوادگی به هسته بود ، شیطان با حیله گری به عكس كير وكون اعدام کننده نگاه کرد و این امکان را برای او فراهم کرد که برای همیشه فراموش کردن مسیر خانه اش باشد. مذاکره با ضرب و شتم آغاز می شود ، بنابراین کارآگاه نمی خواهد نرخ ها را افزایش دهد ، زیرا او از تعیین قیمت خوشحال است. با این وجود ، کافی نیست که یک شکارچی تنهایی که در جنگل نشسته است ، احساس کند که اندام مذکر را در دهان خود احساس کند ، او واقعاً به یک سر چرمی احتیاج دارد تا الاغ خود را به قسمت انتهایی بکشد.