روز خوبی داستان کیرکون دیگر

Views: 2065
روز خوب دیگری بود و آن مرد فقط از هوای آفتابی لذت می برد و از جایی به جای دیگر قدم می زد. او رفت و به امید ملاقات با دختری که او بتواند به خوبی در آن شب استراحت کند. اما او هرگز انتظار نداشت چنین زیبایی را برآورده کند که قبول کند او را در آغوش گرم خود سپری کند و بتواند نه تنها با دستانش داستان کیرکون بلکه با دهان و پوچی هایش لذت او را بخشد.