مارگاریتا پاولووا به عنوان رئیس خوب در نظر گرفته می شد ، همه خانمهای بالغ مورد احترام و احترام بودند ، اما در جمع کارگران مرد جوانی وجود داشت که از عشق بی حد و حصر درون خود را ذوب می کرد. سیریل خلاقیت خود را در حیاط کردن به خانم مطلقه نشان داد - او گلهایی می آورد و آنها را به صورت نامرئی روی میز قرار می داد ، سپس یک پیام عاشقانه می فرستاد و سپس او را تعارف می کرد. پلیبوی ارتباطی تمام امکانات اغوا کننده یک رهبر جدی را مصرف کرده است و در حال حاضر تصمیم دارد تسلیم شود چون روزی زن در یک مهمانی شرکتی مست شده بود. در مورد جنس عادلانه تر سن بالزاک ، او بیش از حد نوشید ، اما همچنان بر دو شخص خودش ایستاد. خانم از معشوقش با مهربانی خواست تا او را به خانه ببرد. سیریل موافقت کرد ، اما تقریباً پشیمان شد وقتی مدیر به طور تصادفی شراب غنی شده را از یک لیوان نیمه خالی روی لباس های خود ریخت. وسوسه کننده موذی گفت: "در آپارتمان من بشوی!" و پسر را گالری کون کوس از مهمانی بیرون آورد. در حالی که مرد جوان مشغول تنظیم لباسهای خود بود ، مارگاریتا پاولووا با ظروف سرباز یا مسافر در اتاق نشیمن آماده شد تا سوراخ باز خود را از داخل برای دیدار با سوء تفاهم محکم ، غیرقابل باور و دیرینه مهمان فراهم کند.