مرد جوانی در حالت شکسته و افسرده ، در وسط اتاق نشیمن نشسته بود و خواهران خود را آویزان کرد. نامادری وی ، بریتنی امبر با پیشنهادی برای بحث و گفتگو درمورد میزگردها به تابه نزدیک شد. پسر با اکراه روح خود را باز کرد: دختر او را رها کرد ، او نزد معشوقش رفت ، زیرا او با خروس کوچکش او را لعنت کرد! کشیش به سختی می توانست در مباحث ممنوعه صحبت کند ، زیرا کلمات به دلیل کمرویی از گلوی او نمی افتند. این زن فهمید که این مرد جوان مدت زیادی است که از طلاق والدینش خارج شده است ، در مورد این شرایط ناخوشایند احساس گناه کرد و به وی پیشنهاد کرد که در زمینه رهایی درس بخواند. ورزش ها به خارج از خانه اجازه می داد که با هاله شکلاتی به سینه های بزرگ خیره شود ، شکاف صورتی را با یک لباس خوب تحسین کند ، خلبان را ترغیب به لیسیدن کند و سپس او را لعنتی کند که انگار باید یک فرد کم نظیر آماده را لعنتی کند. پس از تحصیل با چنین زن داغی ، ناپدری او از هر گروه عکس کیر کس وکون زن اطمینان بیشتری پیدا می کند ، زیرا به او اجازه می داد کاری را انجام دهد که سایر جوانان در این سن هرگز در خواب نمی دیدند.