کیمبرلی ، یک زن اتفاقی ، با اولین فنجان قهوه ای که به دامن خود زدم ، روز خوبی را سپری نکرد. وقتی استفان - هوادار دیرینه خود - ناگهان ظاهر شد ، او مجبور عكس كير و كون شد لباس هایش را برداشته و لباسشویی را در دفتر کار خود شروع کند. ماهها مهمانی ناموفق بود و پس از آن یک حادثه مسخره در را برای جذابیت های رئیس که در کفش های لوکس و سفید مجلل اش برهنه ایستاده بود باز کرد. سوراخ ها بیدمشک با صدای بلند به هم زد ، رئیس چرخید و با عصبانیت روی صورتش ، به کمر خم شد و گربه زیرک را نشان داد تا میهمان غیر منتظره را ملاقات کند. فشار برای فشار ، استفان عوضی لجوج را خفه می کند ، بدن او برای او مانند دسر شیرین بعد از یک شام دلچسب است ، مانند یک بطری شراب هنگام ملاقات با معشوقه ، مانند یک آتش بازی شب هنگام تعطیلات. این زوج به سمت میز حرکت می کنند و سپس عاشق نیمکت می شوند و از قبل با خوشحالی های جنسی در آنجا گره خورده اند. کیمبرلی با قاطعیت پاهای خود را بالا می برد ، که در گذشته به اسکیت بازی مشغول بود زیرا طناب عمودی برای او مانند کلیک کردن به آجیل است.