دختر آسیایی لیلی وارد درگاه یک قلعه بزرگ می شود و به مردی که درب خدمتکار را باز کرده است ، پیشنهاد می کند. اگر شیطان می دانست که این شیطنت های شیطانی به ذهنش خطور می کند ، مطمئناً او یک کیف تمیز کردن بلکه کمربند و لباس زنانه به همراه نمی آورد. در حالی که کودک از پله ها بالا می رفت ، چشمان قلب او الاغ خود را بر دهانش سوراخ می کرد و از دامن کوتاه جین خود بیرون می زد. سارق جوجه را مجبور كرد كه برهنه شود و لباس خدمتكار خود را بپوشد تا او نتواند چيزي را از خانه خود بدزد. اما این عروسک تایلندی فراتر از لباس پوشیدن نبود: آن مرد لب های زیبایی را با مشاغل بزرگ در تمام تخت درآورد و شروع به آزار و اذیت کرد. كوچك کفشهایش را درآورد تا مبادا ارزانتر از روسپیان نخبه به نظر برسد ، زیرا خدمات آنها بیشتر از كار خدمتكاران است. پوز از چنین کارهایی اجتناب نکرد ، به خصوص صاحبان ویلاها اغلب پیشنهاد می کردند اگر همسران یا عاشقانشان در خانه نباشند ، دراز بکشند. لیلی یک قطعه مستقل را مکید ، به سرطان تبدیل شد و شکاف تیره تایلندی خود را برای یک آمریکایی لرزان تغییر داد. او فلفل خود را آنقدر محکم کرد که تخم هایش عكس سكسى كون تقریباً روی باسن لیلی شکسته شد و او را به سختی در خانه خاتمه داد. پیس مشتری را به انزال کشاند ، اسپرم را در دهان گرفت و شهد عشق وریدی را بلعید.