این تصادف با عالیه حدید اتفاق افتاد. یک مکتب مدرسه ای یک عکس کس و کون گشاد کلوپ شبانه را روشن کرد که از آنجا به دیدار یک دوست پسر رفت. با اسکورت ، سبزه سوخته درخشان شد و صبح متوجه شد که او در یک بخش وحشتناک شهر بدون تلفن ، پول ، کارت اعتباری و لباس زیر است. سارق همه چیز را از او گرفت و عوضی لعنتی را در خانه ای باز ، که طبیعتاً به آن تعلق ندارد ، رها کرد. خوک خرگوش را به او هدیه داد ، با عجله لباس را بر تن بدن برهنه خود گذاشت ، فقط کفش در دست سارق بود. در این زمان نامناسب ، یک نام تجاری عبوری یک لایحه خرد شده را به طرف پنجره اتومبیل پرتاب کرد که آلیا حدید بی شرمانه از پیاده رو بلند کرد. به نظر می رسد بهترین روز در زندگی دانش آموز عاقبت غیرقابل پیش بینی ای نخواهد داشت ...