سرژ وقت نگذاشت که از مراقبت از همسرش لذت ببرد و عضوی را به داخل سوراخ خیس خود فرو برد. او با یک سکته مغزی با تخمها سوار شد. ماشا پنهان شد و ناله کرد. او سینه های خود را گرفت و در همان زمان شروع به زور زدن آنها به زور با اصطکاک کرد. واژن او هنوز به اندازه سینه هایش الاستیک بود. او با ریتمیک حرکت کرد و سینه هایش را ماساژ داد و با انگشتان نوک پستان ها را فشرد. آه های دختر بیشتر شد. چطور سرگ از لعنتی این بدن زرق عکس کس وکون خفن و برق دار ، این زیبایی زیبا! به زودی ارگاسم بدن مری را لرزاند. مرد از او بیرون آمد ، و به طور چشمگیر تماشای حرکت سریع دست او را به اوج خود رساند. بار دیگر ، او خیال قدیمی خود را برآورده کرد: او تقدیر او را مستقیم به سینه های باشکوهش شلیک کرد.